از یک عاشقِ شکست خورده پرسیدم:
بزرگ ترین اشتباه؟
گفت: عاشق شدن...
گفتم: بزرگ ترین شکست؟
گفت: شکستِ عشق...
گفتم: بزرگ ترین درد؟
گفت: از چشمِ معشوق افتادن...
گفتم: بزرگ ترین غصه؟
گفت: یک روز چشم های معشوق رو ندیدن...
گفتم: بزرگ ترین ماتم؟
گفت: در عزای معشوق نشستن...
گفتم: قشنگ ترین عشق؟
گفت: شیرین و فرهاد...
گفتم: زیباترین لحظه؟
گفت: در کنارِ معشوق بودن...
گفتم: بزرگ ترین رویا؟
گفت: به معشوق رسیدن...
پرسیدم: بزرگ ترین آرزوت؟
اشک توی چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت:
مرگ....
****************
چندروزی بود ... و حالا چند سالی شده ...
چقدر بد است ... بتونی بنویسی ...بتونی بخونی ... اما نتونی چیزی بگی
دیگه من باورم نمیشه این من هستم ... دیگه دلم نمی خواهد کسی من را باورم کند...
دیگه ارزش کلمات من مفت شدن ...
لعنت به من به این احساسات به این روزها به خودم به زندگیم به ... لعنت به این اشک
همه میگن مرگ حق است ... نمی دانم این روزها خیلی دوست دارم به حقم برسم
سیگار دوباره داره میشه تنها کسم ... خدا هنوز کنارم هست
اما برام بخوان امشب یه لالای شاید فردا دیگه نباشم تو این زندگی
******************************
آدما از آدما زود سیر میشن
آدما از عشق هم دلگیر میشن
آدما رو عشقشون پا میزارن
آدما آدمو تنها میزارن
منو دیگه نمی خوای خوب میدونم
تو کتاب دلت اینو میخونم
یادته اون عشق رسوا یادته
تو میگفتی که گناه مقدس
اول و آخر هر عشق ....
++++++++++++++
گفت :
قول بـــده ...
گفتم چه قـــولی؟
گفت :
که هر وقت یاد من افتادی بخــــندی ...
رفــــت ...
همه فکر کردن اونقدرا هم دوســش نداشتم
که فقط خندیــــدم...
که همــــش خندیدم...
&&&&&&&&&&&&&&&&