♥♡❤ღعشق اولღ❤♡♥
سلام دوستان گلم ممنونم که به وبلاگم سر زدید امیدوارم بهتون خوش بگذره خب من خودم یه عاشقم این وبلاگم برا عاشق ها درست کردم امیدوارم تونسته باشم نظرتون رو جلب کن
 
 

سلامتيه اوني که فکر مي کنيم تونستيم فراموشش کنيم ولي وقتي تنهاييم تو سکوت شب مي بينيم چقدر دلمون هواشو کرده.



اين که چقدر از آن روزها گذشته،
يا اينکه چقدر هر دويمان عوض شده ايم،
يا اينکه هر کداممان کجاي دنيا افتاده ايم…
اصلا مهم نيست!
باز باران که ببارد،
هر وقت که ميخواهد باشد،

دلم هوايت را ميکند…

+++++++++++++++++++++++

 

دخترک همیشه میگفت: من تو را برای نجابت.وفا و زیباییت دوست دارم... پسرک برای روز تولدش

اسب.سگ و یک پرنده زیبا هدیه اورد... دخترک تا خواست دلیلش را بپرسد پسر رفته

بود......................... برای همیشه

--------------------------------------------------------

 

ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﮐﺪﺍﻡ ﺯﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺁﺭﺍﻣﺖ کند؟
ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﻐﺾ ﮐﻨﯽ ﭼﻪ
ﺯﻧﯽ ﺗﻮﺍﻧﺎیی ﺁﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ؟
ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﺣﻖ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﯼ…
ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﺣﻖ ﺍﺕ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻧﮕﻬﺪﺍﺷﺘﻦ ﺍﺳﺖ…
ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ، ﻧﻤﺎﯼ ﮐﻮﻫﯽ ﺭﺍ
ﺩﺍﺭﯼ، ﻣﻐﺮﻭﺭ ﻭ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ…
ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺷﺐ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﯾﮏ ﻧﺦ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺭﻭﺷﻦ
ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺩﻭﺩﺵ ﭘﻨﻬﺎﻥ می کنی…

00000000000000000000000000

 

 

جاي خالي توسنگين ترين حجم

دنياست

و اين فيزيك را به گند ميكشد...

========================

هوا نیستــــم
امــــا همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم
حال عجیبـــی ست دیدن ِ
همان آسمان که
… شاید “تو” …

دقایقی پیش به آن نگاه کـــرده ای

--------------------------------

اتل متل جدایی...

عروسکم کجایی؟گاو حسن پریشون...

یه دل داره پر ازخون،عشقم که رفت هندستون...

خونه ام شد قبرستون،یه عشق دیگه بردار...

یه دنیا غصه بردار،اسمشو بزار بچگی...

تا آخرزندگی،هاچین وواچین تموم شد،عمر منم حروم شد...

************************

درد دارد

وقتی میرود

و همه می گویند

دوستت نداشت

و تو نمیتوانی ثابت کنی

که هر شب

با عاشقانه هایش

خوابت میکرد...

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

اندوهی برای من نیست

             چون

آنکه مرا دوست دارداگر هزار دلیل برای رفتن

باشد رهایم نخواهد کرد

او یک دلیل برای ماندن خواهد یافت...

$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

تنهايي يعني : ذهنم پر از تو و خالي از ديگران است

اما کنارم خالي از تو و پر از ديگران است !

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

باران که میبارد...دلم برایت

تنگ تر میشود...راه می افتم...بدون

چتر...من بغض میکنم...آسمان گریه

@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مردم شهر من عجیب مهربانند...!

دیدند کفش ندارم برایم پاپوش

درست کردند..


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 22:50 :: توسط : حمید ایرانی

دختر خانمی که میگی با چند تا پسر دوستی و به این کارت افتخار میکنی...
دختر خانمی که به اتو زدن و شماره گرفتن افتخار میکنی...
دختر خانمی که چپ چپ نگاه کردن یه پسر و میری واسه دوستات تعریف میکنی و دلت خوشه که دوستات به تو حسودیشون شده...
دختر خانمی که میگی از این سر خیابون تا اون سر خیابون، برات صف کشیدن وکیف میکنی....
،آقا پسری که افتخارت اینه که جلو پای.هر دختری ترمز میزنی بهت راه میده...
آقا پسری که دلت خوشه هر روز با یه رنگ دختر میری بیرون...
،آقا پسری که دلت خوشه به موهای فشنت و فکر میکنی دخترا بهت نه نمیگن...
بعله با شمام...
خوشحال نباش عزیزم جـــنــــس ارزون زیـــــاد مــشـــتــــر­ی داره!!!


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 22:48 :: توسط : حمید ایرانی


حوصـــله خواندن ندارم، حوصـــله نوشتـن هم ندارم

 این همه دلتنگی دیگر نهبا خــواندن کم می شود، نه نوشتن.


دلـــم لمـــس آغوشــــــــت را میخواهــــــد !

فقــــط همــــین . . .


عشق یعنی اینکه هر شب کتاب حافظ تودستت باشه و برای وصال نیت کنی. . .


عشق یعنی هروقت اسمش میاد رو لبات چشمات بی اختیار خیس بشه. . .


عشق یعنی جمله ی دوستت دارم رو فقط واسه اون در نظر بگیری. . .

عشق یعنی دستاتو ببری بالا وبا صدایی پرازبغض بگی خدایا از من نگیرش. . .

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 22:46 :: توسط : حمید ایرانی



مــــــن کــــــــــه مـــــــــــيدانم شـــــــــــــــــبی
عـــــــــمرم بـــــه پـــايـــان مــــــــــيرســــــــد
نــــــوبـــــــت خـــــــامــــــوشــــــی مـــــــــن
ســـــــــــــــــهل و آســـــــــان مــــــــــــيرســـد

پس چرا عاشق نباشم؟؟

مـــــــن کـــــــــــــه ميــــــــــدانــــم کــــــــــه تـــــا
ســــــــــرگرم بـــــــــزم و مســـــــــــــــــــتــی ام
مــــــــرگ ويـــــرانـــــــــگر چــــه بــــی رحـــــــم
وشـــــــــــــتابـــــــــــــــان ميـــــــــــــرســــــــــــــد

پس چرا عاشق نباشم؟؟

مـــــــن کــــــــــه مــــــــــــــيدانم بــــــه دنـــــيا
اعـــــــــتــــــــــــــبــاری نيــــــــــــــــــــســــت
بـــــــــــــــــين مـــــــــــــرگ و آدمــــــــــــــی
قــــــــول و قـــــراری نيــــــــــــست نیـــــــــــست

پس چرا عاشق نباشم؟؟

مــــــن کــــــــــه مـــــــــــيدانم اجــــــــــل
 نا خـــــــــــوانـــــده و بــــــــــــیدادگـــــر
ســــــــــــــــر راه مــــــــــــــــی آیــــد و
راه فــــــــــراری نیـــــــــــست نیـــــــــــست

پــــــــــــس چـــــرا؟

پس چرا عاشق نباشم ؟؟

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 22:45 :: توسط : حمید ایرانی

پشت دیوار تنهایی ها نشستم

برای تو و قلب پاکم گريه کردم

گفتم يبا ای نازنينم

بيا که ديگر طاقت دوری ندارم

گفتم بيا قفل سکوتم را شکستم

بيا ببين که  دل به آوای تو بستم

گفتم ببين تاج غرورم زير پايت

شد ذره ذره قلب من با آن نگاهت

گر  نرفتم من دو پايم خسته بود

هر چه من فرياد کردم هر دو گوشت بسته بود

نازنين اين دل شکست از جور تو

شور عشق و عاطفه پژمرد از هجران تو

اين منم تنهای تنها خسته از بيداد تو

تو کجايی ؟ بسته اند آنجا مگر چشمان تو؟ .......

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 22:45 :: توسط : حمید ایرانی

 

برای عشق تمنا كن ولی خار نشو

 
برای عشق قبول كن ولی غرورت را از دست نده

 
برای عشق گریه كن ولی به كسی نگو

 
برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه

 
برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشكن

 
برای عشق جون خودتو بده ولی جون كسی رو نگیر

 
برای عشق وصال كن ولی فرار نكن

 
برای عشق زندگی كن ولی عاشقانه زندگی كن

 
برای عشق بمیر ولی كسی رو نكش

برای عشق خودت باش ولی خوب باش

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 22:43 :: توسط : حمید ایرانی



برایت مینویسم تا بی نهایت

  تا نگاهی گم شود در چشمهایت 

 

برایت مینویسم با طعم رسیدن 

با هوایی که در آن شوق پریدن  

            

برایت مینویسم با زلال اشکهایم                       

 شاید آن وقت بدانی قدر نوشته هایم   

 

برایت مینویسم بهترینم                                

  مینویسم تا بدانی عاشق ترینم...

 

 

=============================

 
عشــــــق واقـــــــعـی
ای عشق واقعی

چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است

چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری میشود

بگزار نامت را تکرار کنم نامت زیباست دلنشین است

چه داشته ای که اینگونه مرا تلسم کرده ای

من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی

تو هوای دلم را با طراوت کردی

زمانی که با تو هستم به آسمان به بیکران برواز میکنم

پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم...


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 22:42 :: توسط : حمید ایرانی




چنانت محتاجم، که بی تو زندگی ام نیست، و چنانت مشتاقم، که جز تو، دل دادگی ام. چندانت


مهربان یافتم، که تنها به تو دل باختم. ای آن که نامت بلند است و حدیث بودنت، بی چون و چند! ای


زیبای محض! من سر در تسلیم تو تا بردم و نقش غیر از تو ستردم؛ هیچ نماند، الآ عشق. تو را با


کدامین واژه باید ستود؟ که ستایش گری خُردینه ام و پرستش گری، کمینه.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 22:21 :: توسط : حمید ایرانی


 




وقتی تو آمدی و دستت را به سویم دراز کردی ، گفتم

ــ از قفس چه می دانی ؟ گفتی : آزادی

ــ از تنهایی ؟ گفتی : همزبانی

ــ از محبت ؟ : عشق

ــ از دوستی ؟ : صداقت

ــ از بهار ؟ : طراوت

ــ از سفر ؟ : انتظار

ــ از جدایی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ : ........

باز هم گفتم جدایی ؟ سکوت تو مرا شکست و به گریه انداخت .

به چشمانت نگاه کردم و گفتم بگو ...

تو آغوش به رویم گشودی و گفتی :جدایی ، هرگز ... بی تو من می میرم

ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 22:20 :: توسط : حمید ایرانی


خیابان ها عوض شده بود.

نوازنده ی نابینا در پیاده رو بهتر از همیشه ساکسیفون میزد.

نئون ها در ویترین مغازه هادیگر کسالت بار نبودندو...

مرد فکر کرد راه خانه اش را اشتباه آمده است و گرنه در عرض چند ساعت خیابان نمی توانست اینقدر تغییر کند.

نگاهی به تابلوی خیابان انداخت.

اما دید اسم خیابان همان است که بود به فکر فرو رفت...

دنیا و این همه زیبایی!

باورش نمی شد

.

.

.

.

مرد عاشق شده بود و نمی دانست

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 22:18 :: توسط : حمید ایرانی


اونجارو نمیدونم ولی اینجا بد جوری هوا دو نفرس

  ولی میدونی چیه؟ به درک که هوا دو نفره شده

  تنهایی قدم زدن یه فاز دیگه میده!!!!!

  چقد بد که نمیتونم خوب دروغ بگم...


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 22:17 :: توسط : حمید ایرانی


پرسید چقدر مرا دوست داری ؟
سکوتی کردم . چند لحظه به چشم هایش خیره شدم ...
گفتم : دوستت دارم به آن اندازه ای که عاشقتم . عاشق یک عشق واقعی . عاشق تو ...
عاشقی که برای رسیدن به تو لحظه شماری می کند .
به عشق این لحظه های انتظار . * دوستت دارم * .
به اندازه ی تمام لحظات زندگیم تا آخر عمر عاشقتم .
به عشق اینکه تو را تا آخرین نفس دارم . * دوستت دارم * .
به عشق اینکه گاهی با تو و گهگاهی به یاد تو . در زیر باران قدم میزنم . عاشق بارانم . . .
به عشق آمدن باران و به اندازه ی تمام قطره های باران . *  دوستت دارم * . 
به عشق تو به آسمان پر ستاره خیره می شوم  .
به اندازه ی تمام ستاره های آسمان . * دوستت دارم * .
به عشق دیدنت بی قرارم  . حالا که تو را دارم هیچ غمی جز غم دلتنگی ات در دل ندارم .
به اندازه ی تمام لحظات بی قراری و دلتنگی . * دوستت دارم * .
من که عاشق چشم هایت هستم . عاشق گرفتن دست های مهربانت هستم
به عشق آن چشم های زیبایت . * دوستت دارم * .
لحظه های عاشقی با تو چقدر شیرین است .
آن گاه که با تو هستم یک لحظه تنها ماندن نفس گیر است ...
به شیرینی لحظه های عاشقی . * دوستت دارم * .
من که تنها تو را دارم . از تمام دار دنیا فقط  تو را می خواهم . تو تنها آرزویم هستی ...
به اندازه ی تمام آرزو هایم که تنها تویی .
به اندازه ی دنیا که می خواهم دنیا نباشد و تنها تو برای من باشی
به اندازه ی همان تنهایی که یا تنها با تو هستم و یا تنها به یاد تو هستم . ای عشق من ...
ای بهترینم ... به عشق تمام این عشق ها . * دوستت دارم *  . 
پرسیدم : به جواب این سوال رسیدی ؟
این بار او سکوت کرد .
و این بار او با چشم های خیسش به چشم هایم خیره شد ...
اشک هایش را پاک کردم و این سکوت عاشقانه هم چنان ادامه داشت ...
و من باز هم گفتم : به اندازه ی وسعت این سکوت عاشقانه که بین ما برپاست


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 22:16 :: توسط : حمید ایرانی

مخاطب حرفم کسایی هستن که مثل خودم یه دوست فوق صمیمی دارن و خیلی دوسش دارن . . . 

و. . . و بهش حسابی وابستن :( 

البته اگه دوست صمیمی هم داری میشه ها !!!

از من به تو نصیحت !!! مثل من نباش ... از 365،366 روز پیش واسه یه همچین روزایی تو ذهنم

 برنامه ریختم ... 

برنامه ریختم که با عشقم برم بیرون! برم پیاده روی !!!

برم هوا خوری !!!

هوا خوری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چقد هوا خوری ؟ مگه تو خونه تون هوا نیست ؟ هان ؟ بشین بخور دیگه !!! 

هوا قحط نیست که !!!

بخدا قحطه !!! به کی بگم ؟؟؟؟؟؟؟؟

به کی بگم وقتی عشقم نیست نمیتونم راحت نفس بکشم ؟ همش اعصاب خوردی دارم ... 

این بارون هم که هی حالم رو بدتر میکنه :(

امروز فهمیدم که هر چیزی که خوردنیه فقط پیش عشقم بهم میچسبه و خوش مزه ست !!! 

میدونی از اون موقعی که دیگه هر روز عشقم رو ندیدم چقد کم غذا خوردم ؟؟؟؟؟؟؟؟

هرکاری با عشقم منو خوشحال میکنه و میخندم ...

بازم دارم بیراهه میرم تو ذهنم ...

داشتم نصیحتت میکردم !!! اینقد واسه روزات برنامه نچین !!! 

میدونی چرا؟ 

چون نمیشه انجامشون بدی و روزای خسته کننده ت با نبودش خسته کننده تر میشن...



باور کن راست میگم . . .

خوش بحالت اگه هروقت که میخوای دوستت رو میبینی !


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 22:15 :: توسط : حمید ایرانی

من چقد خوشبختم که به او دل دادم 

بی هراس و تردید ، باورش می دارم

چه دلی داشت ز من ، نتوان باور کرد

گله هایی می کرد که توانم کم کرد

دوری چند روزه ، چقدر آزارش داد

که غریب و آشنا ، نام مجنونش داد

آن همه شادابی ، از وجودش دست شست

نا امیدی و درد ، روح او را آشفت

گفت که من چون آبم ، او وجودش تشنگی

حس و حال عشق او ، آخر آشفتگی

یعنی او تا این حد به دل من دل بست

که به روی هر کس راه عشقش را بست

حاصل این دوری ، باور قلبم بود

قلب پر دردی که ، در برش سخت آسود

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 22:12 :: توسط : حمید ایرانی

(بنام تو ای آرام جان )

سالهاست که داستان لیلی و مجنون را مکرر میخوانم و هر بار هم دلم نمیاید فقط یکبار بخوانم ، بیایید شما هم اینبار با من همراه شوید و این داستان را با هم بخوانیم و شاید شما هم چندین بار بخوانید

خلاصه داستان لیلی و مجنون

 

خدا مشتی خاک را بر گرفت. می خواست لیلی را بسازد، از عشق خود در آن دمید و لیلی پیش از آن که با خبر شود عاشق شد. اکنون سالیانی است که لیلی عشق می ورزد، لیلی باید عاشق باشد. زیرا خداوند در آن دمیده است و هرکه خدا در آن بدمد، عاشق می شود.
لیلی نام تمام دختران ایران زمین است، و شاید نام دیگر انسان واقعی !!!!
لیلی زیر درخت انار نشست، درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ ،گلها انار شدند، داغ داغ، هر اناری هزار دانه داشت. دانه ها عاشق بودند، بی تاب بودند، توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود، دانه ها بی تابی کردند، انار ناگهان ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را خورد ، اینجا بود که مجنون به لیلی اش رسید.
در همین هنگام خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است، فقط کافیست انار دلت ترک بخورد.
خدا انگاه ادامه داد: لیلی یک ماجراست، ماجرایی آکنده از من، ماجرایی که باید بسازیش.
شیطان که طاقت دیدنه عاشق و معشوقی را نداشت  گفت: لیلی شدن ، تنها یک اتفاق است، بنشین تا اتفاق بیفتد.
آنان که سخن شیطان را باور کردند، نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد.
اما مجنون بلند شد، رفت تا لیلی اش را بسازد ...
خدا گفت: لیلی درد است، درد زادنی نو، تولدی به دست خویشتن است
شیطان گفت: آسودگی ست، خیالی ست خوش.
خدا گفت: لیلی، رفتن است. عبور است و رد شدن.
شیطان گفت: ماندن است و فرو در خویشتن رفتن.
خدا گفت: لیلی جستجوست. لیلی نرسیدن است و بخشیدن.
شیطان گفت: لیلی خواستن است، گرفتن و تملک  کردن
خدا گفت: لیلی سخت است، دیر است و دور از دسترس است
شیطان گفت: ساده است و همین جا دم دست است ...
و این چنین دنیا پر شد از لیلی هایی زود، لیلی های ساده ی اینجایی، لیلی هایی نزدیک لحظه ای.
خدا گفت: لیلی زندگی است، زیستنی از نوعی دیگر

 

چون سخن خدا بدینجا رسید ، لیلی جاودانی شد و شیطان دیگر نبود.
مجنون، زیستنی از نوعی دیگر را برگزید و می دانست که لیلی تا ابد طول می کشد. لیلی می دانست که مجنون نیامدنی است، اما ماند، چشم به راه و منتظر، هزار سال.
لیلی راه ها را آذین بست و دلش را چراغانی کرد، مجنون نیامد، مجنون نیامدنی است.
خدا پس از هزار سال لیلی را می نگریست، چراغانی دلش را، چشم به راهی اش را...
خدا به مجنون می گفت نرود و مجنون نیز به حرف خدا گوش می داد.
خدا ثانیه ها را می شمرد، صبوری لیلی را.
عشق درخت بود، ریشه می خواست، صبوری لیلی ریشه اش شد. خدا درخت ریشه دار را آب داد، درخت بزرگ شد، صدها  شاخه، هزاران برگ، ستبر و تنومند.
سایه اش خنکی زمین شد، مردم خنکی اش را فهمیدند، مردم زیر سایه ی درخت لیلی بالیدند.
لیلی هنوز هم چشم به راه است چراکه درخت لیلی باز هم  ریشه می کند.
خدا درخت ریشه دار را آب می دهد.
مجنون نمی آید، مجنون هرگز نمی آید. مجنون نیامدنی است، زیرا که درخت باز هم ریشه می خواهد.
لیلی قصه اش را دوباره خواند، برای هزارمین بار و مثل هربار لیلی قصه باز هم مرد. لیلی گریست و گفت: کاش این گونه نبود.
خدا گفت : هیچ کس جز تو قصه ات را تغییر نخواهد داد ،لیلی! قصه ات را عوض کن.
لیلی اما می ترسید، لیلی به مردن عادت داشت، تاریخ هم به مردن لیلی خو گرفته بود.
خدا گفت: لیلی عشق می ورزد تا نمیرد، دنیا لیلی زنده می خواهد.
لیلی آه نیست، لیلی اشک نیست، لیلی معشوقی مرده در تاریخ نیست، لیلی زندگی است.
          لیلی! زندگی کن
اگر لیلی بمیرد، دیگر چه کسی لیلی به دنیا بیاورد؟ چه کسی گیسوان دختران عاشق را ببافد؟
چه کسی طعام نور را در سفره های خوشبختی بچیند؟

 

 چه کسی غبار اندوه را از طاقچه های زندگی  بروبد؟ چه کسی پیراهن عشق را بدوزد؟
لیلی! قصه ات را دوباره بنویس.
لیلی به قصه اش برگشت.
این بار نه به قصد مردن، بلکه به قصد زندگی.
و آن وقت به یاد آورد که تاریخ پر بوده از لیلی های ساده ی گمنام و ......


عزت زیاد ........ سر فراز باشید

بی شک بارها نام لیلی مجنون را شنیده ومی خواهید بدانید داستان دلدادگی این دو چیست که اینقدر بر سر زبان هاست وحتی ضرب المثل کوی وبرزن شده است . می خواهم خیلی خلاصه داستان را بیان کنم هر چند شما دوستان عزیز استاد مایید . امیدوارم طوری بیان کنم که در اخر معلوم شود لیلی زن بود یا مرد!

 

لیلی ومجنون نام یکی از منظومه های نظا می گنجوی شاعر بزرگ ایران است .

 

لیلی دختری زیبا از قبیله عامریان بود و مجنون پسری زیبا از دیار عرب . نام اصلی او قیس بود و بعد از آشنایی با لیلی او را مجنون یعنی دیوانه خواندند چرا که او دیوانه بار دور کوه نجد که قبیله لیلی در آنجا بود طواف می کرد. قیس با لیلی در راه مکتب آشنا شد و این دو شیفته یکدیگر شدند. ابتدا عشقشان مخفی بود اما از آنجا که قصه دل را نمی توان مخفی نگاه داشت ،رسوای عالم شدند قصه دلدادگی ان دو به همه جا رسید .

 

پدر لیلی مردی بود مشهور و ثروتمند و چون بعضی از(( رجال امروزی!)) حاضر نبود دخترک زیبای خود را به فرد بی سر و پایی چون قیس دهد که تنها سرمایه اش یک دل عاشق بودو بس .

 

پدر مجنون به خواستگاری لیلی رفت اما نه تنها پدر لیلی بلکه همه قبیله عامریان با این وصلت مخالفت کردند

 

مجنون چون جواب رد شنید زاری ها و گریه ها کرد ولی دست بردار نبود قبیله لیلی قصد آزار او را کردند و او گریخت .مجنون حتی شخصی به نام نوفل را به خواستگاری لیلی فرستاد اما سودی نداشت . بعدها لیلی را به مردی از قبیله بنی اسد دادند البته بر خلاف میل لیلی، نام این مرد ابن سلام بود عروسی مفصلی بر گزار شد پدر لیلی از خوشحالی سکه های زیادی بین حاضران تقسیم کرد در اولین شب زفاف ابن سلام سیلی محکمی از لیلی نوش جان کرد .

 

مردی خبر این ازدواج را به مجنون رسانید و خود بهتر میدانید در ان موقع چه حالی به مجنون عاشق و بی دل دست داد ، غم مرگ پدر نیز پس از چندی به آن اضافه شد . لیلی نیز دل خوشی از ابن سلام نداشت و به زور با او سر می کرد تا اینکه ابن سلام بیمار شد وپس از مدتی جان سپرد و لیلی در مرگ جان سوز او به سوگ نشست!! . این خبر را به مجنون رساندند ، مجنون دو تا پا داشت دو تای دیگر هم غرض گرفت و به دیدار لیلی شتافت شاید می خواست شریک غم لیلی پدرش باشد !

 

سرتان را درد نیاورم این دو مدتی در کنار هم بودند واز عشق هم بهره ها بردند ولی افسوس که دیری نپایید که چراغ عمر لیلی زیبا روی خاموش شد و مجنون تنهای تنها شد . قبر لیلی را از مجنون مخفی ساختند ولی مجنون از خدا خواست او را به لیلی برساند و گفت اینقدر می گردم واینقدر خاکها را می بویم تا بوی لیلی را حس کنم و چنین کرد تا قبر دلداده خود را یافت . مجنون بر سر قبر لیلی انچنان گریه و زاری کرد تا به او پیوست و او را در کنار لیلی دفن کردند و این دو دلداده عاشق بار دیگر در کنار هم آرمیدند .

 

باید گفت صد احسنت به این عشق . اما نتایج این عشق برای عاشقان :

 

1-عزیزان مواظب باشید در راه مدرسه ، دانشگاه و.. عاشق نشوید و اگر شدید چون لیلی و مجنون شوید

 

2- حال که عاشق شدید بدانید عشق مخفی کردنی نیست پس شهره آفاقید

 

3- در راه عشق خود استوار و صبور باشید حتی از خویشان معشوقه خود نترسید

 

4- هرگز تن به از دواج کسی که دوستش ندارید ،ندهید

 

5- در راه عشق باید رنج ها و سختی ها بکشید(( که عشق آ سان نمود اول ولی افتاد مشکل ها))

 

آه چه غرقاب مهیبی است عشق

مهلکه پر ز نهیبی است عشق

غمزه خوبان دل عالم شکست

شیر دل است آن که از این غمزه رست

زندگی عشق عجب زندگی است

زنده که عاشق نبود زنده نیست

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 22:3 :: توسط : حمید ایرانی

 

زندگی چیست, متن عاشقانه زیبا, متن نامه عاشقانه

فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده ….

دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….

همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…

انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم…

این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….

دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام….

فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم….

دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟

در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم…

تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی….

 

گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟

سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 12:56 :: توسط : حمید ایرانی

 

امروز اگر نیایی دیر میشود

امروز اگر نیایی دیر میشود، سایه من از ردپای آشنای تو بر روی دلم دور میشود

وهمچنان دورتر میشود تا به آغاز فراموشی یکدیگربرسیم

و این یک آه حسرت است و این آخرین فرصت است

و اینجاست که حتی اگر در آینه بنگریم ، تصویر رخ خودمان را هم نخواهیم دید

و ما جزو آرزوهای محال میشویم و حسرت امیدهای ما را خاکستر میکند

منی که شب نشینم چگونه با خورشید باشم ؟

من حتی با ستاره ها نیز همنشین نبوده ام!

حالا تو در انتظار طلوع رویاهای خودت نشسته ای و من در انتظار اینم که

رویاهای دیروز، با دلم همراه شوند!

وقتی خیسی سرزمین چشمانم همیشگیست آمدن باران دگر آن شور را ندارد

این مرام بی مرامی ات، این وفای بی وفایی ات ، این محبت نامهربانی هایت

در حق دلم مرا مثل آتش رو به خاموشی کرده است

خیلی وقت است در دریای بی انتهای غمهایت غرق شده ام

اما تو ای شناگر ماهر مرا در حال غرق شدن هم ندیدی

چه برسد به شنیدن فریادم در زیر آب


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 12:53 :: توسط : حمید ایرانی

شعرعاشقانه, اشعار عاشقانه, آسمون عشق, خاطره ی قشنگ

 

 

اگه بگم که قول می دم ...

اگه بگم که قول می دم تا همیشه باهات باشم

اگه بگم که حاضرم فدای اونچشات بشم

اگه بگم توآسمون عشق من فقط تویی

اگه بگم بهونه ی هر نفسم تنها تویی

اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم

اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم

اگه بگم ماه منی هر نفس راه منی

اگه بگم بال منی لحظه ی پرواز منی میشی

برام خاطره ی قشنگ لحظه ی وصال میشی

برام باغبون میوه های تشنه وکال میشی

برام ماه شبای بی سحر میشی

برام ستاره ی راه سفر ولی بدون هرجا باشی یا نباشی مال منی

بدون اگه برای من هم نباشی عشق منی



ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 12:50 :: توسط : حمید ایرانی

گل سرخ تو...

عشق یعنی خاطرات بی غبار
دفتری از شعر و از عطر بهار
 
عشق یعنی یك تمنا , یك نیاز
زمزمه از عاشقی با سوز و ساز
 
عشق یعنی چشم خیس مست او
زیر باران دست تو در دست او
 
عشق یعنی ماتهب از یك نگاه
غرق در گلبوسه تا وقت پگاه
 
عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق
گرمی دست تو در آغوش عشق
 
عشق یعنی "بی تو هرگز ...پس بمان"
تا سحر از عاشقی با او بخوان
 
عشق یعنی هر چه داری نیم كن
از برایش قلب خود ت
###############################

مي‌تونم تو لحظه‌هاي بي‌كسيت، واسه تو مرحم تنهايي باشم

مي‌تونم با يه بغل ياس سفيد، تو شبات عطر ترانه بپاشم

مي‌تونم از آسمون قصه‌ها، واسه تو صد تا ستاره بچينم

مي‌تونم حتي اگه دلت نخواد، واسه تو روزي هزار بار بميرم

مي‌تونم با يه سلام گرم تو، تا ابد زندگي‌مو آبي كنم

مي‌تونم رو شونه‌هاي مردونت، دردامو با هق‌هقم خالي كنم

مي‌تونم با تو به هر جا برسم، توي خواب اسمتو فرياد بزنم

مي‌تونم قصه‌ي ديوونگيمو، توي كوچه‌هاي شهر داد بزنم

مي‌تونم تا به هميشه پا به پات، توي هر قصه كنارت بمونم

مي‌تونم زير پر ستاره‌ها، واست از ليلي ومجنون بخونم

مي‌تونه نگاه مهربون تو، منو تا مرز شقايق ببره

مي‌تونه قشنگي برق چشات، منو از ياد حقايق ببره

مي‌تونه دستاي تو رو شونه‌هام، خبر از يك شب يلدا رو بده

مي‌تونه بوسه‌ي تو رو گونه‌هام، واسه من نويد فردا روبده

مي‌تونه صداي گرم خنده‌هات، همه قصه‌هامو رؤيايي كنه

مي‌تونه گرماي مهربونيهات، همه زندگيمو مهتابي كنه

مي‌تونه وجود سرد و خستمو، شوق ديدار تو مبتلا كنه

مي‌تونه حس غريب بودنت، درداي زندگيمو دوا كنه

مي‌توني توخستگي‌هاي تنت، به من و شونه‌ي من تكيه كني

مي‌توني با يه نگاه زير چشم، دل كوچيكمو ديوونه كني

مي‌تونن رازقي‌ياي باغچه‌مون، تا هميشه بوي دستاتو بدن

مي‌تونن حتي اگه خودت نگي، واسه من از عشق تو خبربدن

مي‌تونن همه تو اين شهر بزرگ، منو ديوونه‌ي عشقت بدونن

بذاراز اينجا به بعد مردم ما، منو مجنون تو شعرابخونن

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

ماهه من غصه نخور زندگی جذر و مد داره
دنیامون یه عالمه آدمه خوب و بد داره
ماهه من غصه نخور همه که دشمن نمیشن
همه که پر ترک مثل تو و من نمیشن
ماهه من غصه نخور مثل ماها فراوونه
خیلی کم پیدا میشه کسی رو حرفش بمونه
ماهه من غصه نخور گریه پناه آدماس
ترو تازه موندن گل ماله اشک شبنماس
ماهه من غصه نخور زندگی بی غم نمیشه
اونی که غصه نداشته باشه آدم نمیشه
ماهه من غصه نخور خیلیها تنهان مثل تو
خیلیها با زخمای زندگی اشنان مثل تو
ماهه من غصه نخور زندگی خوب داره واسش
خدا رو چه دیدی شاید فردامون باشه بهشت
ماهه من غصه نخور زندگی بی غم نمیشه
اونی که غصه نداشته باشه آدم نمیشه
ماهه من غصه نخور دنیا رو بسپار به خدا
هر دومون دعا کنیم تو هم جدا منم جدا

))))))))))((((((((((((((

 

چه درديست در ميان جمع بودن  

ولي در گوشه اي تنها نشستن

براي ديگران چون كوه بودن

ولي در چشم خود آرام شكستن

براي هر لبي شعري سرودن

ولي لبهاي خود همواره بستن

به رسم دوستي دستي فشردن

ولي با هر سخن قلبي شكستن

به نزد عاشقان چون سنگ خاموش

ولي در بطن خود غوغا نشستن

+++++++++++++++

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 12:45 :: توسط : حمید ایرانی

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

 
 
 

بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.

 

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

 

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.

 

عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است.

 

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

 

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

 

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.

 

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.

 

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.

 
 

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.

 

گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.

 

در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.

از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 12:26 :: توسط : حمید ایرانی

دلم را شکستی  فدای قلبت عزیزم !

اشکم را در آوردی  فدای آن عشق پاکت ای بهترینم .


حالا که دیگر هیچ چیز جز تو از خدا نمیخواهم ،

حالا که دیگر قید همه کس را به خاطر تو زده ام مرا از یاد نبر .


حالا که لحظه به لحظه در این روزهای سرد زندگی به یاد تو ام ،

حالا که تمام زندگی ام تو هستی و یاد و خاطرات با تو بودن زنده ام ،


حالا که قطره های اشکم را فدای عشقت کردم ،

دین و ایمانم را به خاطر تو زیر پا گذاشتم مرا از یاد نبر .


حالا که در مقابل سختی ها ایستادم ،

در برابر باد فاصله ها شکستم ،

در آتش عشقت سوختم و فریادی نزدم مرا از یاد نبر .آنقدر تو را دوست دارم که دلم نمیخواهد تو نیز مانند من پریشان شوی.حالا که همه زندگی ام شده ای ،

حالا که تمام هستی ام شده ای ،

حالا که بودنت برایم حیات است و نبودنت برایم مرگ لحظه هاست مرا تنها نگذار...                                                             


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 12:20 :: توسط : حمید ایرانی

           

دل بــه دلم کــه نـدادی

پــآ بـــه پــآیـم کـــه نـیـامـدی

دسـت در دسـتـم کــــه نـگـذاشـتـــی

سر بـــه سـرم دیـگـر نـگـذار کـــه قـولـش را بــه بـیـابـان داده ام ...


مــرور می کـنـم خاطراتـمـــان را 

امـــــا مــگر ...

کـپـــی برابــر اَصـــل می شـــــود ؟!

 

خــــــدایـــا ...!

امروز را مهمـانــم باش ...

به یــک فــنــجـان قــهــوه ی تــلــخ

وقتــش رسیده طـعــمِ دنـیـایـت را بـدانی !...


وقتی دلتنگ باشی

همـه آرامـش یـک سـاحـل را هـم بـه تـو بـدهـنـد

بـاز هـم دل تـو بـارانـیسـت

خـیـس تـر از دریا

خــراب تــر از مــوجــهـا  ...


تـاثـیـرگـذارتـریـن قـانـون زنـدگـی مـن ،

قـانـون { که نـبـایـد } بـود !

عـاشـقِ کسـی شـدم ؛ کـه نبـایـد !

دستـان یـخ زده ام ، دستـان تـبـدار اویـی را طـلب کـرد ؛ کـه نـبـایـد !

دلـم بـودن آنـی را خـواست ؛ کـه نـبـایـد !

اشک هـایـم بـه یـاد کسـی سـرازیـر شـدنـد ؛ کـه نـبـایـد !

میـدانـم . . . ایـراد از مـن بـود

کـاش میـشـد ایـن روزهـا ، کـمـی مــُرد !


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 12:13 :: توسط : حمید ایرانی

           

فـاجـــعـه اینجـاست

کـه چشــم هایم دیـگر ،

بـا مـن و بغــض هایـم نـمی سـازنـد !!

 

خــدایا 

کـمـی بـیـا جـلـوتـر

مـی خـواهـم در گوشت چـیـزی بـگـویم ...!

ایـن یـک اعـتـراف اسـت ...

مـن بـی او دوام نـمی آورم

حـتـی تـا صـبح فــردا !...


سـختـه...

بـه جـایی بـرسی کـه دیـگه

نـه هیـچ اومـدنی آرومـت کنـه ،

نـه هیـچ رفتـنی نابـودت ...

 

هیـچ وقـت بـرنـگرد...

میـدانـی؟

وقـتی قبـل از بـرگشتـن فعـل رفتـنی در کـار باشـد،

محـبت خـراب می شـود ،

محـبت ویـران می شـود ،

محـبت هیـچ می شـود ،

بـاور کن یـا بـرو یـا بـمان ...

امـا اگـر رفتـی، هیـچ وقـت بـرنـگرد ...

هیـچ وقـت ...

 

بـه زخـم هـایم مـی نـگری ؟

درد نـدارد

دیـگر روزی کـه رفـتی

مـرگ تـمام دردهـایم را بـا خـودش بـرد

مـرده ها درد نـمی کـشند ...!

از تـو خـواهشـی دارم بـرنـگرد

دیـگر زنـده ام نـکن !...

 

صـدای زندگی را میشنـوم...

همــه جــا...

فـرا می خـــوانـد مــا را...

تــــو را!

بـرای در آغــوش کشیــــدن معـشـوقت...

مـــرا!

بــرای در آغـوش کشیــدن زانــوی غـــم...

 

یــادتـه گفتـی

بـه شرافتـم قسـم تا آخـرش هستـم ؟

شرافتت پیـش من گـرو مونـده ...

حــالا بـا عشـق جدیدت چیکـار مـی کنـی بــی شرف ؟

 

 

ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 12:10 :: توسط : حمید ایرانی

نامت چه بود؟آدم

فرزند؟من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت

محل تولد؟بهشت پاك

اینك محل سكونت؟زمین خاك

آن چیست بر گرده نهادی؟امانت است

قدت؟روزی چنان بلند كه همسایه خدا،اینك به قدر سایه بختم به روی خاك

اعضاء خانواده؟حوای خوب و پاك ، قابیل خشمناك ، هابیل زیر خاك

روز تولدت؟روز جمعه، به گمانم روز عشق

رنگت؟اینك فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه

چشمت؟رنگی به رنگ بارش باران ، كه ببارد ز آسمان

وزنت ؟نه آنچنان سبك كه پرم دئر هوای دوست ... نه آ نچنان وزین كه نشینم بر این خاك

جنست ؟نیمی مرا ز خاك ، نیمی دگر خدا

شغلت ؟در كار كشت امیدم

شاكی تو ؟خدا

نام وكیل ؟آن هم خدا

جرمت؟یك سیب از درخت وسوسه

تنها همین ؟همین
!!!!
حكمت؟تبعید در زمین

همدست در گناه؟حوای آشنا

ترسیده ای؟كمی

ز چه؟كه شوم اسیر خاك

آیا كسی به ملاقاتت آمده؟بلی

كه؟گاهی فقط خدا

داری گلایه ای؟دیگر گلایه نه؟، ولی...

ولی چه ؟حكمی چنین آن هم یك گناه!!؟

دلتنگ گشته ای ؟زیاد

برای كه؟تنها خدا

آورده ای سند؟بلی

چه ؟دو قطره اشك

داری تو ضامنی؟ بلی

چه كسی ؟ تنها كسم خدا

در آ خرین دفاع؟
می خوانمش كه چنان اجابت كند دعا

ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 12:9 :: توسط : حمید ایرانی

عزیزم حتے دیگر نمیخواہِم آرزویت باشم...
آرزو میڪنم
"او"
آرزوے تو باشد
و
آرزوی او...

"دیگرے"...

 

میدانیدبرای من نفرت انگیزترین کلمه دنیاچیه؟؟؟

دوستت دارم......

میدانیدبرای من یک زمانی قشنگترین کاردنیا چه بود؟؟؟

اینکه همیشه زودتراز اومیرسیدم ودیرتراز او میرفتم همیشه

شاهدآمدن ورفتنش بودم،اما اکنون برایم نفرت انگیزترین

کاردنیاست،چون پاکش میکنم ازمموری زندگی...همین!!؟؟


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 12:7 :: توسط : حمید ایرانی

خیلی سخته بعدازچندسال تازه بفهمی که دوست داشتنش دروغ بوده ولی بازم بهت بگه دوستتدارم.خیلی سخته وقتی که می خوابی طعم واقعی مرگوبچشی ولی تاکه چشماتوبازمی کنی ببینی نمردی ویه روز دیگه روبایدباخاطره هاش شروع کنی.اون دیگه پیشت نیست ولی انگارهمه لحظه هاکنارت بوده.خیلی سخته بهت بگه دوستت دارم ولی نمیخوامت.خیلی سخته دلتوبشکنه توهم میتونستی دلشوبشکنی ولی این کار رو نکردی چون خیلی دوستش داشتی،حالا اون عشقش یه نفر دیگست تو واسش مهم نیستی اصلارسم قایم موشک زمونه اینه که توچشم میزاری ومن قایم میشم بعدتویکی دیگه روپیدامی کنی... عشق بزرگترین دروغ دنیا...

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 12:6 :: توسط : حمید ایرانی

- بخشش را "بخش کن"... محبت را "پخش کن" ...

- غضب "پریشانی" است... نهایتش "پشیمانی" است ...

- "به طرف" گوش بده... "بی طرف" نظر بده ...

- شکیبایی... بر هر "دعوایی"، "دواست"...

- هر چه "بضاعتمان" کمتراست ... "قضاوتمان" بیشتر است...

- وقتی "عصبانی" هستم ... "لب به لبخند" نمی زنم!

- با "خویشتنداری" ... "خویشاوند داری" ...

- "بخشش" ... پاک کن "رنجش" ...

- به "خشم" ... "چشم" نگو ...

- در اینکه با هم "تفاوت داریم"...  با هم "تفاهم داریم"!؟

- موقع عصبانیت... "داد نزن" خود را  "باد بزن"!

- سوء تفاهم، "تیر خطایی" است... که از "گمان" رها می شود!

- انسان "خوشرو" ... گل "خوشبو" ست.

- "آتشنشان" باش ... "آتشفشان" نباش ...

- از دورویی "دوری" کنیم... جای "دوری" نمی رود!

- وقتی "دور هم" جمع نشدیم ... "دور از هم" منها شدیم!

- از "تنفر" ... "متنفرم" ...

- "می توانست" اینطور نباشد... "می توانم"  اینطور نباشم ...


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 12:4 :: توسط : حمید ایرانی

آدمــها کنــارت هستند . . . تا کـــی؟ تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند


از پیشــت میروند یک روز . . . کدام روز ؟ وقتی کســی جایت آمد


دوستــت دارند . . . تا چه موقع ؟ تا موقعی که کسی دیگر را برای


دوســت داشـتن پیــدا کنـند


میگویــند عاشــقت هســتند برای همیشه ! نه . . . ! فقط تا وقتی که نوبت


بــــــازی با تو تمام شود. . . و این است بازی باهــم بودن . . .



ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 12:2 :: توسط : حمید ایرانی

  

و گفتی که باید از هم جدا شیم

باید دیگه ما مال هم نباشیم

باید هر یک بریم به سمت یک راه

باید دیگه با هم همراه نباشبم

ولی من به جدایی تن ندادم

دیگه حرفی واسه گفتن ندارم

بدون جون منی ، عمر منی تو

نباشی راهی جز مردن ندارم

به یادت میتپه قلب من هردم

بدون دنیای من باتو بهشته

نباشی این بهشت میشه جهنم

میدونم تو دلت یه جای دیگست

تو دستات جای من دستای دیگست

بدون اگه بخوای ازم جدا شی

میشم تنها ترین تنهای بی کس.....


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 12:0 :: توسط : حمید ایرانی

روزی میــرسَد

بـــی هیــــچ خَبـــَـــری

بــآ کولـــــه بــــآر تَنهـــآییـَم

دَر جـــآده هــآی بـی انتهــــآی ایـن دنیــآی عَجیـــــب

رآه خــــوآهم افتـــــآد

مَـــن کـــه غَریبـــــم

چـــه فَــــرقی دآرد کجـــــآی ایـــن دنیــــــآ بـآشــــم

همــه جــــآی جهــــآن تنهـــــآیی بــــآ مَـــن است…


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 11:56 :: توسط : حمید ایرانی


کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!!

ومن شمع می سوزم ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند
ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!!

درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد!!!

و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم
درون سینه ی پرجوش خویش اما!!!


کسی حال من تنها نمی پرسد
ومن چون تک درخت زرد پاییزم !!!

که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او
ودیگر هیچی از من نمی ماند!!!


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 11:55 :: توسط : حمید ایرانی

شاید گل های که بهت دادم و پس بدی ولی یه روزی روی سنگ قبرم گل میزاری


شاید امروز دستاتو بهم ندی اما یه روز روی سنگ قبرم دست میشکشی.....


شایدامروز سکوت کنی امایه روزی سر قبرم التماس میکنی که باهات حرف بزنم


شایدامروز آغوشت برام حرام باشه امایه روزباحسرت سنگ قبرمو درآغوش بگیری


 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 11:52 :: توسط : حمید ایرانی

 

خوش به حالت که منو یادت نیست..خوش به حالت که فراموشت شد
خوش به حالت که از این تاریکی.. یه ستاره سهم آغوشت شد

خوش به حالت که دلت آرومه ..خوش به حالت که پریشون نیستی

خوش به حالت که منو یادت نیست .خوش به حالت که پشیمون نیستی

خوش به حالتون با هم خوشحالید

خوش به حالتون با هم خوش بختید

هر جایی که من تنهایی رفتم

خوش به حالتون دوتایی رفتین


خوش به حالش تو دلت جاداره..خوش به حالش دستاشو میگیری

خوش به حالش عاشق چشماشی خوش به حالش عاشق چشماته

خوش به حالش همه ی دنیاشی خوش به حالش همه ی دنیاته...

خوش به حالتون با هم خوشحالید

خوش به حالتون با هم خوش بختید

هر جایی که من تنهایی رفتم

خوش به حالتون دوتایی رفتین


 

 

 


رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی


و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی


به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید


بانوی دریای من...
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت

 

کم سرمایه‌ای نیست داشتن آدم‌هایی که حالت را بپرسند

 

از آن بهتر داشتنِ آدم‌هایی است که

 

بتوانی در جواب احوال‌پرسی‌هایشان بگویی :

“خوب نیستم . . . “



 

دست تو رو شد ز پیش قلب ناشادم برو                دیگر از تو دل گسستم قبل فریادم برو

 

حیف آن عمری من پای دورنگی دادمت                کی توان جبران عمر رفته بر بادم برو

 

کاش هرگز لحظه ی دیدار تو بینا نبود                   این دو چشم خسته از اشکان مازادم برو

 

گفته بودند تا جوانی عاشقی می بایدت               کاش هرگز این سخنها را نمی خواندم برو

کاش با رفتن ز درد غصه ها کم می شدم             گرچه سختی دارد اما باز آزادم برو

بعد رفتنت ای نازنین


شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی،

تورا با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم،

تمام شب برای با طراوت ماندن،

باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم،

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه ی آبی احساس،

تو را از بین گلهایی که در تنهاییم روییدند با حسرت جدا کردم.

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:

دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی

و من تنها برای دیدن آن چشم تو را در دشتی از

 

 تنهایی و حسرت رها کردم.

 

   دلم انگاری گرفته قد بغض یا کریمـــــــــــا           عصر جمعه توی ایوون میشینم مثل قدیمــــــــا

 

تو دلم میگم اقا جون تو مرادی من مریـــــدم          من به اندازهی غصم تم عشق تو چشیـــــــدم

 

کاشکی از قطره ی اشکت کمی ابرو بگیرم           یعنی تو چشمه ی چشمات با نگات وضو بگیرم

 

برای لحظه ی دیدار از قدیما نقشه داشتـــم            ۱ دونه هدیه ناچیز واسه تو کنار گذاشـــــتـــم

 

یادمه یکی بهم گفت هر کی تنهاست تو دنیا           ۱دونه نامه خوش خط بنویسه واسه اقا کاغــذ

 

نامه رو برداشت توی رود خونه بریزه بنویسه            واسـه مولــاش "خاطــــــرت خــــیلــی عزیـــزه"

زن جوانی همراه همسرش کنار دیوار ایستاده بود و به شدت اشک می ریخت . شیوانا از مقابل آنها عبور کرد . وقتی گریه زن را دید ایستاد و علت را از او پرسید.
زن گفت : همسرم جوان است و گاه گاه با کلامی زشت مرا می رنجاند!
او مرد لایق و خوبی است و تنها عیبی که دارد بد دهنی و زشت کلامی اوست که گاهی مرا به گریه وا می دارد.
شیوانا با تاسف سری تکان داد و خطاب به مرد گفت :
هیچ انسانی لیاقت اشک های انسان دیگر را ندارد و اگر انسان لایقی در دنیا پیدا شد او هرگز دلش نمی آید که دل دیگری را به درد و اشک او را در آورد.

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 11:49 :: توسط : حمید ایرانی

دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطره‌ات طلاست
یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟
عاشقم.. با من ازدواج می‌کنی؟

 

اشک گفت: ازدواج اشک و دستمال کاغذی!؟
تو چقدر ساده‌ای خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما، تو مچاله می‌شوی
چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی
پس برو و بی‌خیال باش
عاشقی کجاست؟ تو فقط دستمال باش!

دستمال کاغذی، دلش شکست
گوشه‌ای کنار جعبه‌اش نشست
گریه کرد و
گریه کرد و گریه کرد
در تن سفید و نازکش دوید خون درد

آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکه‌ای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد

رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاک بود و
عاشق و زلال
او با تمام دستمال‌های کاغذی فرق داشت
چون که در میان
قلب خود دانه‌های اشک کاشت.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 11:46 :: توسط : حمید ایرانی

مثل گیسویی که باد آن را پریشان می‌کند
هر دلی را روزگاری
عشق ویران می‌کند

ناگهان می‌آید و در سینه می‌لرزد دلم
هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان می‌کند

با من از این هم دلت بی‌اعتناتر خواست، باش!
موج را برخورد صخره کِی پشیمان می‌کند؟

مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرت‌کِش است
هرکسی او را به زخمی تازه مهمان می‌کند

اشک می‌فهمد غم افتاده‌ای مثل مرا
چشم تو از این خیانت‌ها فراوان می‌کند

عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند
درد بی‌درمان‌شان را
مرگ درمان می‌کند

درد بی درمان


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 11:44 :: توسط : حمید ایرانی

.:: سلام آخر_شعر خداحافظی .::


سلام ای غروب غریبانه دل

سلام ای طلوع سحرگاه رفتن

سلام ای غم لحظه های جدایی

خداحافظ ای شعر شبهای روشن

خداحافظ ای شعر شبهای روشن

خداحافظ ای قصه عاشقانه

خدا حافظ ای آبی روشن عشق

خداحافظ ای عطر شعر شبانه

خداحافظ ای همنشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته

تو تنها نمی مانی ای مانده بی من

تو را می سپارم به دلهای خسته

تو را میسپارم به مینای مهتاب

تو را میسپارم به دامان دریا

اگر شب نشینم اگر شب شکسته

تو را میسپارم به رویای فردا

به شب میسپارم تو را تا نسوزد

به دل میسپارم تو را تا نمیرد

اگر چشمه واژه از غم نخشکد

اگر روزگار این صدا را نگیرد

خداحافظ ای برگ و بار دل من

خدا حافظ ای سایه سار همیشه

اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم

خداحافظ ای نوبهار همیشه

ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 11:23 :: توسط : حمید ایرانی

.:: متاسفم برات ای دل ساده .::

کوله بار آرزوهات روی دوشت

تا کجا ها  رفتی با پای پیاده

رفتی و به هرچی خواستی نرسیدی

متأسفم برات ای دل ساده

دل به هرکی دادی از سادگی دادی

زندگی تو پای دلدادگی دادی

هر جا که دیدی چراغی پر فروغه

تا بهش رسیدی فهمیدی دروغه

عاشق و خسته وغمگین و پریشون

دل بی کس دلکه بی سر و سامون

دل زخمی دل تنها و تکیده

دل گریون من آه ای دل گریون

کوله بار آرزوها تو کی دزدید

دل دیونه به گریه هات کی خندید

عاشق و خسته وغمگین و پریشون

دل بی کس دلکه بی سر و سامون

تو رو با هول ولا تنها گذاشتن

اونا که لیاقت عشق و نداشتن

تک وتنهایی وبا پای پیاده

متاسفم برات ای دل ساده

ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 11:22 :: توسط : حمید ایرانی

::. هیچکس تنهاییم را حس نکرد ...! .::

اون دلش پیش یه احساس دیگست خوب میدونم...


میدونم من و نمیخواد از تو چشماش میخونم...

من واسش فرقی ندارم که برم یا بمونم...!

نمیخواد عشقم و دیگه اینو حالا میدونم..!

چرا عشقم و نخواست واسه چی نموند کنارم؟!

مگه بهش نگفته بودم کسی رو جز اون ندارم؟!

میدونست
عاشقشم  میدونست براش میمیرم!

میدونست آرومه قلبم وقتی دستاشو میگیرم..

دیگه رفته از کنارم بودنش با من محاله..

چرا عشقم و نخواست این هنوز برام سواله؟؟!

ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 11:21 :: توسط : حمید ایرانی

خداوندا جای سوره ای به نام عشق در قرآن تو خالیست..!


که این گونه آغاز شود:


و قسم به روزی که دلت را میشکنند و جز خدا مرهمی نخواهد یافت...!

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 11:20 :: توسط : حمید ایرانی

.:: دلم بهانه ات را میگیرد .::

دلم بهانه ات را می گیرد


چقدر امروز احساس می کنم نبودنت را ...


صدایت در گوشم می پیچد...


و بی اختیار می گویم جانم مرا صدا کردی ؟!


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 11:19 :: توسط : حمید ایرانی

درباره وبلاگ
به وبلاگ همون عاشق نیمه راه خوش اومدید همونی که تنهام گذاشت
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق اول و آدرس hamid.almani.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 60
بازدید دیروز : 87
بازدید هفته : 152
بازدید ماه : 147
بازدید کل : 259101
تعداد مطالب : 283
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->




kaj tasavir کد کج شدن عکسها در وبلاگ