مادرم بهترین کسه من و ای غم خوار دوران کودکیم دوستت دارم
 
♥♡❤ღعشق اولღ❤♡♥
سلام دوستان گلم ممنونم که به وبلاگم سر زدید امیدوارم بهتون خوش بگذره خب من خودم یه عاشقم این وبلاگم برا عاشق ها درست کردم امیدوارم تونسته باشم نظرتون رو جلب کن
 
 

کودکی که آماده ی تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسید :

« می گويند فردا شما مرا به زمين می فرستید .

اما من به این کوچکی بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟ »

خداوند پاسخ داد :
« از ميان بسياری از فرشتگان ، من يکی را برای تو در نظر گرفته ام .


او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد . »

اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود يا نه .

اینجا در بهشت من کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافیست .

خداوند لبخند زد :
« فرشته ی تو برايت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند


خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود . »

کودک ادامه داد :
« من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند در حالی که زبان آنها
را نمی فهمم ؟ »

خداوند او را نوازش کرد و گفت :
« فرشته ی تو ، زیباترین و شیرین ترین واژه

هایی را که ممکن است بشنوی ، در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری
به تو یاد خواهد داد ، که چگونه صحبت کنی . »

کودک با ناراحتی گفت :
« وقتی می خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم ؟ »


خداوند برای اين سئوال هم پاسخی داشت :
« فرشته ات دستهایت را کنار هم می گذارد و به تو یاد می دهد چگونه دعا کنی . »


کودک سرش را برگرداند و پرسید :
« شنیده ام در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند . چه کسی از من محافظت خواهد کرد ؟ »


خداوند گفت :
« فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد ، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود . »


کودک با نگرانی ادامه داد :
« اما من همیشه به این دلیل که دیگر شما را نمی توانم ببینم ، ناراحت خواهم بود . »


خداوند لبخند زد و گفت :
« فرشته ات همیشه درباره ی من با تو صحبت خواهد

کرد و به تو راه بازگشت نزد مرا خواهد آموخت ؛ گر چه من همواره در کنار تو خواهم بود . »

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد . کودک می دانست که بايد به زودی سفرش را آغاز کند . او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید :

« خدايا! اگر بايد همين حالا بروم ، لطفاً نام فرشته ام را به من بگوييد . »

خداوند شانه ی او را نوازش کرد و پاسخ داد :
« نام فرشته ات اهمیتی ندارد .
می توانی او را مادر صدابزنی . »


مرا به کعبه چه حاجت!

طواف می کنم "مادری" را که برای لمس دستانش هم

وضو باید گرفت ...


یا علی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:, :: 21:13 :: توسط : حمید ایرانی

درباره وبلاگ
به وبلاگ همون عاشق نیمه راه خوش اومدید همونی که تنهام گذاشت
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق اول و آدرس hamid.almani.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 283
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->




kaj tasavir کد کج شدن عکسها در وبلاگ