♥ ماه تلخ ♥
 
♥♡❤ღعشق اولღ❤♡♥
سلام دوستان گلم ممنونم که به وبلاگم سر زدید امیدوارم بهتون خوش بگذره خب من خودم یه عاشقم این وبلاگم برا عاشق ها درست کردم امیدوارم تونسته باشم نظرتون رو جلب کن
 
 

فقط خدا میدونه چقد دوسست دارم پرتو ، بارها این جمله زیبا رو در نگاهش گفته بودم و یه لبخند زیبا بر آن لبان رویایی برام کافی بود.شبه عروسیم بود. دیگر قادر به تعریف کردن نیستم ولی باید این قصه رو به پایان برسانم، بله پرتو حتی حاضر نبود لبخند کمرنگ بزند نگرانش بودم مدام خودمو کنارش جا میدادم. حرف بزن پر تو چی شده ؟ تو از صبح امروز چرا عوض شدی .پرتو به جایی خیره مید و چیزی نمیگفت ، فقط سکوت و خیره شدن آپارتمان دیگه آماده شده بود بوی اسپند فضای آپارتمان رو گرفته بود.مراسم تموم شد همه بعد از آماده کردن آپارتمان رفتن فقط من بودمو پرتو دستمو دراز کردم که مچه دستشو بگیرم اما دستشو کشیدو رو برگردوند

یخ کردم.پرتو چیکار کردی اصلا انتظار نداشتم یه قدم عقب رفت منم دو قدم رفتم عقب .قهر کردی پرتو؟سکوت کرد.از خانه خارج شدم تا میوه و شیرنی دلخواه شو بخرم و برای شام بیرونش ببرم- اما وقتی برگشتم او نبود-رفته بود اولین شبه عروسی پرتو از خونه رفته بود.

بهروز با خودش میگفت:چرا رفته بود ؟مگه پرتو تا روزه گذشته زمزمه نمیکرد برای فردا شب لحظه شماری میکنم-مگه زیره گوشم نجوا نمیکرد که بالاخره بهم رسیدیم.زیر سیگار پر شد از فیلترهای له شدهاما خبری از پرتو نبود.فریاد پشته فریاد-اخه خدا...چرا...چرایکباره فریاد به ناله تبدیل شد و با ریختن اشکهای تنهایی روی زمین نقش بست.چرا پرتو چرا عزیزم رفتی؟

پرتو قبل از آشنایی با بهروز خواستگار پولدار و مسنی داشت بنام آقای رستگاری 

روزه بعد-پرتو طلاق میخواست و حرفش یه کلام بود.-طلاق....من طلاق میخام بهروز ..التماس فایده ای نداشت نه یاد آوری جملات عاشقانه نه چیزی دلش از سنگ شده بود.

پشتم لرزید نگو عزیزم،نگو پرتو من ، اسمه طلاق دیوونم میکنه -بگو چرا ؟چراپرتو؟نکنه عاشق شدی ؟سکوت کرد.-پول رستگاری ؟سکوت در نگاهش موج میزد.حرف بزن لا مذهب ، عاشق شدی؟سیلی تو گوشش زدم-سر پایین انداخت و موهای پریشانش رو رو شانه جمع کرد.

-چون پول ندارم طلاق میخای درسته؟این آپارتمان کوچیک یه دفعه دلت رو زد ، مگه نه؟باز هم همون جمله طلاقم بده بهروز.-تو رو خدا پرتو حرف بزن و فقط بگو چی باعث شده تا فکر طلاق به سرت بزنه-باز هم سکوت کردسکوتی که هر ادمی رو دیوونه میکرد.

پرتو رفت-صبح تا شب در کوچها پرسه میزدم و کشیک میکشیدم ، فقط روزهایی که به دادگاه میرفت از خانه خارج میشد.پرتو جان ....پرتو جان.....صبر کن یه لحظه حرف دارم.هیچ اهمیتی به صدا و التماس من نمیدادو به دادگاه میرفت.بهش میگفتم من طلاق بده نیستم برو هر کاری دلت میخاهد بکن-دو ماه گذشت سر عقل نیومد.حتی نگفت علته طلاق چیه گیج و منگ و نابود شده در دادگاه حاظر شدم

من طلاق بده نیستم حاج آقا ،من زنمو دوست دارم حاج آقاوالسلام.خودش هم یمداند-در جلسه بعدی دادگاه التماس کردم :-حداقل بگو چرا طلاق میخای همین!اخه بابا کدام مردی حاظر میشه بدونه علت زنش رو ،زنی که دوسش داره و عاشقش هستشو طلاق بده؟پرتو با صدای گرفته گفت:حاج آقا من دوسسش ندارم.دادزدم:دروغ میگه.اما وقتی سه روز بعد رستگاری خواستگار قبلیشو در منزلشان دیدم دیگه باور کردم پرتو منو نمیخاد پرتو عاشق شده بوداز من متنفر بود. 

 اما نمی دونم این چه عشقی بود که تو یه شب پرتو رو از من جدا کرد.خاتراتم به پایان رسید.خوشی ها پایان گرفت و غصه ها جایگزین شد.تا چند دقیقه دیگه پرتو طلاق میگرفت و من هنوز علتشو نمیدونستم.بله بالاخره پرتو طلاق گرفت.به حیاط دادگاه رفتم.بعد از مدتها صدایم کرد:-بهروز...گفتم جانه بهرو.ز-روبرویم ایستاد. 

 چندان فاصله ای نداشتیم.بهروز بالاخره من طلاق گرفتم ولی حالا میخام علتشو بگم.-بگو پرتو-تو رو خدا بگو -من نه عاشقه رستگاری شدم و نه هیچکس غیر از تو -سر به زیر انداخت و اشکشو پاک کرد و گفت:بهروز من باید طلاق میگرفتم خواستگاری رستگاری هم فیلم بود.همه این نقشه ها برای ایان بود که تا از من دلزده بشیو طلاقم بدی.

بهروز همون روز که جهیزیه بردیم خونمون جواب آزمایشمو گرفتم.یادت هست دو روز قبل تبه شدیدی کرده بود؟ فقط سر تکون دادم- بهروز من......بهروز من ایدز دارم.انگار دنیا سرم خراب شد -با همه قدرتم توانستم سر بالا بگیرم،نگاهش کنمو بگم-چی گفتی تو پرتو؟!هر دو دستشو رو صورتش گرفت:من ایدز دارمبهروز میفهمی من ایدز دارم-ما نباید عروسی میکردیم من عاشقه تو بودم ، دوسست داشتمو و دارم -بخدا دوسست دارمو همین طلاق باعث میشود که ثابت

حرف نزن پرتو -دروغ نگو پرتو چیزی نگو..اما همان لحظه که جواب آزمایشو از جیب پالتو بیرون کشیدو سمت من گرفت دیگه باورم شد.خوندمو به سر خودم زدم:چرا پرتو؟!

نشست کنارمو از خاطراتش گفت از خطاهایش از اشتباهاتش و پشیمانی ها و اشکها به پای عشقه پاک من ریختن-حیف شد بهروز ، آشغال بودن من باعث شد عشقه پاکی مثل تو رو برای همیشه از دست بدم.هق هق کردداد زد فریاد زد:من نابود شدم بهروز

 -بله پرتو بیمار بود او دچار بیماری شده بود که نه تنها باید مرا از دست میداد بلکه تا آخرین نفس مجبور بود دشمن خودش باشه و از خودش سرزنش بشنودو دیگه هم راهی برای برگشت نبود-سه ماه گذشت امروز صبح پرتو با زندگی وداع کرد و در قلب خاک فرو رفت.اما بد مرد.غرق در گناه و آلوده مرد.به من بد کرد. او در آخرین لحضات و در آخرین نفسهای عمرش دست التماس به سوی من دراز کرد: 

 -پشیمانم بهروز....حلالم کن....

اشکان میگه:عشق کلید شهر قلب است به شرط آنکه قفل دلت هرز نباشد که با هر کلیدی باز شود



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 14 خرداد 1392برچسب:, :: 10:0 :: توسط : حمید ایرانی

درباره وبلاگ
به وبلاگ همون عاشق نیمه راه خوش اومدید همونی که تنهام گذاشت
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق اول و آدرس hamid.almani.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 283
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->




kaj tasavir کد کج شدن عکسها در وبلاگ