A0:  تا مرگ برایت می نوازم
 
♥♡❤ღعشق اولღ❤♡♥
سلام دوستان گلم ممنونم که به وبلاگم سر زدید امیدوارم بهتون خوش بگذره خب من خودم یه عاشقم این وبلاگم برا عاشق ها درست کردم امیدوارم تونسته باشم نظرتون رو جلب کن
 
 

                                                                    

گیتار نوای آن آرامش عجیبی است که در چشمهایت هویداست...

 

سالن سرشار از غوغا بود و با اتمام کار صدای کف زدنها به اوج رسیده بود. دختر آرام چشمهانش را گشود و به جمعیت مملو از شادی خیره شد.آنقدر از خود بی خود شده بود که فراموش کرده بود بایستد بی آنکه برخیزد تصمیم گرفت قطعه دوم را بنوازد گیتار را روی پایش جا به جا کرد و آماده شروع بود اما قبل از آنکه چشمانش را ببندد صدای کف زدنی که آمد توجهش را جلب کرد و نگاه منتظرش پس از سالها بر او نشست ،دستانش بی حس شد و احساس کرد که پاهایش رمقی ندارند چقدر منتظرش بود بعد از ده سال هنوز هم تک تک اجزای صورتش را به خاطر داشت مگر از تکرار او دست برداشته بود که از خاطرش برود.او آنجا بود،در چند متری او،روی یکی از صندلیهای سالن به تماشایش نشسته بود.دستانش را پایین آورد و منتظر نگاهش کرد.دختر حیران زده بود تمام خاطرات ده سال در یک لحظه در ذهنش جمع شد مگر با خود عهد نبسته بود که تا ابد برای او بنوازد چه در خواب و چه در خیال و حال در واقعیت.


 

 

تمام قوایش را جمع کرد هرچه که از او مانده بود دلش نمیخواست چشمانش را ببندد اما بست و دشتانش روی سیمهای گیتار لغزید دوباره صورت او در برابرش شکل گرفت خاطرات آن پنج سال را حس کرد هنوز دستانش را میگیرد و استایل دستش را به او تذکر میدهد حس کرد هنوز نشسته است و او برایش می نوازد حس کرد...حس کرد...تمام دنیای ساخته شده از او را در این ده سال که او را نداشت احساس کرد که با نواختن اش روحش را نثار او میکند چقدر احساس آرامش میکرد گرچه پاهایش رمق نداشت گرچه سرش پر از خیال بود و وهم.لحظه ای گذشت دستش روی سیمهای گیتار سر خورد و پایین امد چشمانش را گشود و به جمعیت متحیر خیره شد دستش را به شالش برد تا ان را درست کند اما برخورد دستش با صورت خیسش او را از خواب پراند هراس وجودش را گرفت به چشمان خیس تماشاچیان خیره شد همه با او اشک ریخته بودند مگر او چه نواخته بود؟نگاهش دوباره با نگاه او گره خورد نگاهش خیس بود و دختر آخرین ضربه را خورد از دیدن صورت اشک آلود او دلش گرفت با خود زمزمه کرد :مگر من...اما ساکت شد.او چه نواخته بود؟مگر نباید یکی از بهترین کارها را ارائه میداد اما نه او همان قطعه را نواخته بود قطعه ای که او هنگام خداحافظی برایش نواخته بود و او اسمش را بدرود نهاده بود.وای او بدرود را نواخته بود تمام آنچه را که سالها با آن اشک ریخته بود.خودش را سرزنش کرد تعظیمی کرد و خواست از صحنه برود خیلی از خودش دلگیر بود اما اعلام پایان برنامه و بعد هجوم سریع تماشاچیان برای گرفتن امضا مجالش نداد سعی کرد فکر نکند و با صبر و حوصله به مشتاقاتش جواب داد اما وقتی نگاهش را برگرداند او را ندید چیزی در دلش آوار شد نگاه خسته اش را گرفت و بعد از اتمام ان و خداحافظی با اخرین تماشاچیان با پاهای سنگین به راه اقتاد که صدای گیتار او را میخکوب کرد،برگشت او جایش نشسته بود و مینواخت درست مثل همان روزها به طرفش رفت پاهایش بی اختیار بود دلش میخواست جلویش زانو بزند و نگاهش کند به جای تمام سالها.

 

باز هم چشمانش خیس شد دلش طاقت نیاورد و ندانست چرا اما بی اختیار گیتار را از دستش کشید چشمان او باز شد و باز دختر خود را اسیر دید اسیر ان دو چشمان افسونکار و جادویی که ده سال او را غرق خود کرده بود نگاهش کرد لبخندی به صورت نشانده بود دختر با صدای لرزان سلام کرد و صمیمانه جوابش را داد.دختر سعی داشت صدایش را کنترل کند.

 

ـ خیلی خوشحالم که باز می بینمتون.

 

آرام برخاست و جلویش ایستاد:منم همینطور.هیچ وقت فکر نمیکردم اینجا ببینمت فکر نمیکردم کسی که این همه تعریفش رو شنیده بودم شاگرد خودم باشه ولی مثل همیشه باید اعتراف کنم تو فوق العاده بودی.

 

صدای تپشهای قلبش دیوانه اش کرده بودند انگار چیزی در سینه اش نبود صدایش دویاره او را به آن ایام برگردانده بود هنوز چقدر دیوانه وار دوستش داشت انگونه که تمام وجودش را تقدیم تنها یادگاریش کرده بود.

 

پسر کوچکی دوان دوان بالا آمد:بابا،بابا.او برگشت و با نگاه او به سمتش دوید:جان بابا.

 

دختر از تعجب خشک شد و دلش از درد نالید دستش را به صندلی گرفت تا زمین نخورد او پسرش را بغل کرد و به طرفش آمد زنی پشت آنها بود.

 

به سمت دختر امد و دستش را دراز کرد:خوشحالم که میبینمتون من همسر امید هستم.

 

دختر حس کرد وجودش نبض ندارد یک لحظه جلوی چشمش را سیاهی گرفت اما پیش از آنکه بیفتد دستان قدرتمندش دور کمر او حلقه شد آرام او را روی صندلی نشاند امید و همسرش با نگرانی به او خیره شدند.

 

امید:آرزو حالت خوبه؟

 

آرزو آرام چشمانش را گشود و نگاهش را در نگاه جادویی و نگران او گم کرد دلش دستانش را میخواست او دوباره صدایش زده بود مثل آنروزها.نگاهش رنگ نداشت اما مگر میشد او را آزار دهد.لبخند بی معنی بر صورت راند:بله خوبم ببخشید کمی خسته ام.

 

بعد نگاهش را معطوف همسر او کرد کسی که میتوانست جای او باشد یک لحظه از این فکر جانش آتش گرفت اما باز درون اتش و بیرون سرد بود با احترام گفت:من هم از دیدنتون خوشحالم و با خنده نگاهش به پسر او کرد و صورتش را بوسید

 

به آهستگی بلند شد و گیتار را بدست او داد:میشه بنوازید؟

 

او لبخندی به لب راند و با سر قبول کرد نشست و با آن نوا او را آرام ساخت کمی از آتش وجودش کم شد او احساس میکرد که وجودش تنها خاکستر شده است.

 

او به کارش پایان داد و بعد از دقیقه ای بعد از خداحافظی با او با همسر و پسرش رفت و او تا زمانی که رفت نگاهش کرد سالن خالی بود و جز نور اندک چیزی در آن نبود .به همه جا نگاه کرد بی حرف بی کلام و بعد بغض این همه درد و بی کسی در گلویش شکست زانوانش شل شد و بر زمین نشست و اشک ریخت آنقدر هق هق کرد که نفس برایش نمانده بود او ازدواج کرده بود و دیگری را داشت ثمره این همه عشق و وفاداری این ده سال تنها تنهایی بود تنهایی...نگاهی به گیتارش کرد به تنها یادگار او یادگار عشق او به تنها نقطه اشتراک آندو...

 

دستانش را بر سیم های گیتار کشید و بوی او در مشامش پیچید مثل همان روزها باز اشک در چشمش نشست همان عطر او بود عطر او و گیتارش را در آغوش گرفت میدانست این عشق از بین نخواهد رفت عشق ابدی بود و جاودان وگیتار یادگار این عشق بود دستانش را در بغل گرفت مگر او با گیتار عاشق نشده بود؟این گیتار همیشه وجود او را برایش تلقی میکرد و عاشق ترش میساخت سیمهای گیتارش را لمس کرد و عهدش را زیر لب زمزمه کرد:تا مرگ برای تو می نوازم.لبخندی میان گریه زد باز غوغای دلش بود تجسم بودن او و صدای گیتار...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 14 خرداد 1392برچسب:, :: 10:8 :: توسط : حمید ایرانی

درباره وبلاگ
به وبلاگ همون عاشق نیمه راه خوش اومدید همونی که تنهام گذاشت
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق اول و آدرس hamid.almani.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 283
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->




kaj tasavir کد کج شدن عکسها در وبلاگ




 
 
 
cache01last1461129004